🗓 جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴
◾ خورشید لارستان: شما هم احتمالا تصاویر پاره کردن کتابها و ریختنشان در خیابانها را به دست بچهها دیدهاید. از دانشآموزان ابتدایی گرفته تا دبیرستان. از روستا تا شهر. دلایل بیانگیزگی بچهها برای درس خواندن و تمایل آنها به ترک تحصیل، بسیار است. آمار ترک تحصیلیها در کشور روزبهروز بالاتر میرود. طبق آمارهای رسمی خود وزارت آپ در سال گذشته ۸۴ هزار دانشآموز در مقطع ابتدایی، ۱۳۰ هزار دانشآموز در مقطع راهنمایی و ۳۲ هزار نفر در مقطع دبیرستان ترک تحصیل کردهاند. آمارهای کلی از دانشآموزانی که از تحصیل بازماندهاند به بیش از ۹۲۸ هزارنفر در کشور میرسد که آمار تکاندهندهای است. بیایید برخی از مهمترین عوامل ترک تحصیل دانشآموزان و نداشتن انگیزه برای درس خواندن را با هم بررسی کنیم.
۱. سیستم آموزشی درجازده و قدیمی: بیشک مهمترین دلیل همین خواهد بود. نظام آموزشی ناکارآمد و قدیمی که همچون گذشته فقط بر حفظ کردن مطالب تأکید دارد و هیچ علاقهای به انعطافپذیری بیشتر از خود نشان نمیدهد. در این فضا توجهی به خلاقیت، تفکر انتقادی یا مهارتهای زندگی بچهها نمیشود. این سبک آموزش شاید برای بچههای دهه شصت قابل تحمل بوده اما برای بسیاری از دانشآموزان امروزی خستهکننده و بیمعناست. وقتی مدرسه نتواند پس از چندین سال یک مهارت واقعی را به بچهها یاد دهد، نتیجهای جز دلسردی بچهها و کاهش انگیزه آنها برای ادامه تحصیل نخواهد داشت.
۲. نبود ارتباط میان درس و زندگی واقعی: وقتی بچهها میبینند که آموختههایشان در زندگی واقعیشان کاربردی ندارد، انگیزهشان کاهش پیدا میکند. متاسفانه بیشتر دروسی که در مقاطع راهنمایی و متوسطه تدریس میشود عملا هیچ کاربردی در زندگی واقعی بچهها ندارند. بچهها سالها در مدرسه زبان میخوانند اما یک جمله نمیتوانند به انگلیسی صحبت کنند. همین بچهها اما با هزینه خیلی بیشتر به موسسات زبان میروند تا زبان بیاموزند و میآموزند! در مدارس ما متاسفانه هیچ برنامه واقعی برای آموزش زبان، هنرهای خلاق، موسیقی، کامپیوتر، فناوریهای نوین، مهارتهای فنی و عملی واقعی وجود ندارد.
۳. مسائل و مشکلات اقتصادی روزافزون: امروزه گرانی و تورم فشار زیادی به خانوادهها وارد میکند. بویژه خانوادههایی که از نظر مالی در شرایط مناسبی نیستند. برای همین بسیاری از خانوادهها ترجیح میدهند فرزندانشان هرچه زودتر وارد بازار کار شود تا اینکه سالها درس بخواند و آینده نامطمئنی هم داشته باشد. کمااینکه خیلی از بچهها شاهد بیکاری فزاینده کسانی هستند که سالها فرصت ورود به بازار کار را از دست دادهاند و بالاترین مدارک تحصیلی را هم گرفتهاند و کار مناسبی هم ندارند!
۴. معلمان بیانگیزه، والدین بیتوجه: واقعیت آن است که سیستم آپ حتی برای خود معلمها هم در این شرایط سخت اقتصادی دیگر جاذبهای ندارد. بسیاری از معلمان در کنار معلمی به شغلهای دیگری هم مشغولند. طبیعیست که آنها نمیتوانند تمام توان و انگیزه خود را در مدرسه بگذارند. علاوه بر این، بسیاری از والدین عملا توجهی به وضعیت آموزشی و رفتاری بچهها ندارند و نه تنها به وضعیت آموزشی بچهها بیتوجه هستند (یا بهتر است بگوییم نمیدانند با نسل جدید چگونه رفتار کنند) بلکه عملا تربیت بچهها را نیز رها کردهاند. این درحالی هست که مدرسه به تنهایی نمیتواند کاری از پیش ببرد و بار سنگین تعلیم و تربیت نسل جدید را به دوش بکشد.
۵. فضای مجازی جذاب در برابر فضای بسته و کمجاذبه مدرسه: امروز دیگر دانشآموزی نیست که به بهانه درس خواندن یا بازیهای آنلاین یا تماس با دوستان و حضور در گروههای دوستانه و… موبایل نداشته باشد. برای همین، فضای مجازی با آن همه جذابیتش عملا در برابر فضای بیجاذبه و حتی ناخوشایند مدرسه قرار میگیرد. نتیجه آن نیز کاملا مشخص است. خوشایندترین زنگ برای بچهها زنگ تعطیلی مدرسه هست!
۶. مدارس بیبرنامه و شبکههای اجتماعی گولزننده: مدرسهای که تمام تمرکر خود را بر روی دروس کسلکننده و ناکارآمد گذاشته و هیچ برنامه جذابی در طول سال نمیتواند ارائه کند، عملا هیچ حرفی هم در برابر فضای مجازی پرزرق و برق و وسوسه بلاگرها و ادعاهای شاخهای اینستاگرامی ندارد! در این شرایط بچهها فریب آن دنیای مجازی پر زرق و برق را میخورند و مدرسه و تحصیل برایشان هیچ جاذبهای ندارد. تماشای روزانه صفحه اجتماعی بلاگری که تحصیلات چندانی هم ندارد و درس خواندن را مسخره میکند و به مدرسه و معلمان توهین میکند و از قضا خود را فردی موفق و ثروتمند هم جا میزند میتواند تمام تلاشهای خانواده و مدرسه برای انگیزهبخشی به بچهها را از بین ببرد! در این وضعیت بچهها فکر میکنند میتوانند بدون تحصیل هم موفق شوند، چون نمونههایی را در فضای مجازی میبینند که بدون درس و تحصیل و زحمت بسیار پولدار شدهاند!
۷. مشکلات روحی – روانی و اختلالات یادگیری: بسیاری از مدارس دولتی فاقد مشاورین دلسوز و باتجربه هستند. اختلالات یادگیری، افسردگی، اضطراب، یا بیشفعالی در بچهها اگر به موقع شناسایی و درمان نشوند، بزودی آنها را دچار مشکلات جدی میکند. بویژه هنگامیکه این بچهها به مقاطع بالاتر میروند و فرصت حل این اختلالات تا حدود زیادی از بین میرود. در این شرایط خانواده و کادر مدرسه پیوسته برای حل این اختلالات یادگیری و تعارضات رفتاری با همدیگر درگیر میشوند و آنکسی که در این میان متضرر میشود و به ترک تحصیل میاندیشد دانشآموز است.
۸. اعتیاد به شبکههای اجتماعی: خیلی سخت است که شما موبایل را در اختیار بچهها بگذارید و بتوانید به راحتی آن را پس بگیرید. علتش هم مشخص است. شبکههای اجتماعی تلگرام، اینستاگرام، تیکتاک، یوتیوب و… پر از محتواهای سرگرمکننده، جذاب، خندهدار، هیجانانگیز و بعضا بدون سانسور هستند. چیزهایی که ما در خانه و مدرسه نمیتوانیم آنها را برای بچهها فراهیم کنیم. اعتیاد به این شبکههای اجتماعی عواقب زیادی دارد. تمرکز بچهها را به شدت کم میکند. تمام وقت خود را صرف آنها میکنند بیآنکه خسته شوند و در نهایت تصویری نادرست از موفقیت آسان و بدون زحمت ارائه میدهند.
۹. قدرت بازیهای آنلاین در ارضا هیجانات بچهها
مدارس ما امروز به جز یک زنگ ورزش که آنهم به فوتبال در یک فضای نامناسب اختصاص پیدا میکند ( در زمینهای سیمانی و امکانات بسیار کم) توجه چندانی به دیگر علایق بچهها از خود نشان نمیدهد. در این میان بازیهای آنلاین، تمام تلاش خود را میکنند تا به کوچکترین نیازهای روحی و روانی بچهها اهمیت بدهند. دنیای واقعی را طراحی میکنند که در آن بچهها میتوانند بدون هیچگونه تحرکی، حس موفقیت، هیجان، رقابت و پاداش فوری را تجربه کنند. نتیجه چه میشود؟ از مدیر مدرسه خواهش میکنند زنگ ورزش موبایلهایشان را بیاورند تا چند دست کالاف و کِلَش و Pes بازی کنند!
۱۰. فرهنگ مصرفگرایی و پولمحوری: امروزه شبکههای اجتماعی پر است از تبلیغاتی که در آن افرادی با به نمایش گذاشتن زندگی لاکچری و ماشینهای آنچنانی و خانههای لوکس، بچهها را برای رسیدن به ثروت بدون دردسر اغوا میکنند. در این فضای پولمحوری، شخصیت برتر را کسی دارد که پول بیشتری دارد نه آنکه تحصیلات بیشتری داشته است. بچهها هم در زندگی روزمره خود میبینند که فلان دلال، چگونه معاملهای را جوش میدهد و اندازه حقوق یکسال یک کارمند در میآورد! در این فضای دلالی، داشتن سواد یا مدرک تحصیلی کماهمیت جلوه داده میشود یا وقت تلف کردن تلقی میشود. پس بچهها وسوسه میشوند برای جا نماندن از قافله، هرچه زودتر وارد بازار کار شوند و پول دربیاورند! در چنین شرایطی خانوادهها و مدرسه به سختی میتوانند به بچهها القا کنند که درس خواندن و کسب سواد فقط برای رسیدن به پول و ثروت نیست. کسب درآمد و یا انتخاب یک شغل مناسب فقط یکی از اهداف تحصیل است. سودآموزی، شیوه درست صحبت کردن، تربیت اجتماعی، افزایش اعتماد به نفس، دوستیابی، کسب هویت و شخصیت، رشد عاطفی، خودباوری، قدرت تحلیل و نقادی، رقابت سالم و کار گروهی، و… مزایایی هست که تحصیل برای ما به ارمغان میآورد اما ما آنها را ناچیز تلقی میکنیم.