🗓️ یکشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۴
◾ خورشید لارستان: مردم خور، شب چهارشنبه آخر ماه صفر، از گذشته تاکنون، نزدیک غروب، با دود کردن اسپند (سَندُلوس)، بچهها را نیل میکردند(کشیدن رنگ بر صورت) سر کوزه را میبستند و صدقه میدادند. وقتی هم که اسپند آتش میزدند، این شعر را میخواندند:
اسفند اسفند دونه
اسفند سیوسه دونه
بترکه چشم حسد
حسود اول خویش بعد بیگانه
دیگه همسایه کنار خانه و همسایه پشت خانه!
جمال پاک پرنور محمد صلوات…
▪️مردم زمانی که اسپند را دود میکردند، آن را داخل همه اتاقها میبردند و میگفتند:
سفری به جا خطر به دَر (سه مرتبه)
ماه خوشقدم از قبله شود!
در ادامه، اسپندها را سر کوچه میریختند و درکنار آن، سه حبه قند، پنج عدد ماهی موتی(موتو) یا سکه یک تومانی میگذاشتند.
▪️وقتی حیوانها از صحرا میآمدند نزدیک غروب بود و قند و ماهیای که کنار اسپندها بود را میخوردند و بچههایی که از مسیر رد میشدند نیز سکهها را برمیداشتند. بعدها چند حبه قند و ماهی موتو را کنار گذاشتند، پول کاغذی ۱۰ تومانی کنار اسپند میگذاشتند، برای اینکه پولها را باد نبرد، یک تکه سنگ کوچک را هم روی آن میگذاشتند.
▪️نیلها را روی نعل میساییدند، با کمی آب مخلوط میکردند و دور دست راست و پای راست و (برعکس) و دور ناف رنگ میکردند. صدقه میدادند، گندم یا برنج داخل سطل میکردند، یک قوطی آناناسی روی آن میگذاشتند و میرفتند خانه یتیم و فقیر و به آنها یک قوطی سَر پُر برنج یا گندم میدادند.
▪️سر کوزهها را با پارچه میبستند، بعضیها هم یک نوع صدف داشتند که بلند و باریک بود و آن را بر سر کوزهها میگذاشتند، برای حیوانهایی که داخل خانه بودند نیز تَغار پُر از آب بود و میگفتند که سینی یا سُپ بر روی آن بگذاریم.
✍🏻 اسرا حیدرنیا