?️ سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳
خورشید لارستان: از قدیم گفتهاند آدمی آه است و دَمی. چه بسا که آهی برآید و فروننشیند. همینقدر جان ما کف دستهایمان هست! همینقدر به رفتن نزدیکیم. اما دغدغههای زندگی و مشکلات و گرفتاریها، ما را چنان در خود غرق میکند که فرصتی برای بهتر زندگی کردن پیدا نمیکنیم. تصور میکنیم همیشه هستیم و دوستان هم هستند و بالاخره فرصتی پیش میآید همدیگر را ببینیم. چه بسا که هیچوقت این فرصت پیش نیاید.
هر روز صبح که راهی کار و بار و زندگیمان میشویم در گوشه و کنار شهر راحت از کنار همشهریانمان نگذریم. یک سلام و خداقوت میتواند روز یک مرد زحمتکشی را بسازد. یک لبخند میتواند خستگی را از تن کارگر پرتلاش شهرداری به در کند. یک نگاه مهربانانه میتواند دل معلم سختکوش کودکمان را شاد کند. اما ما آدمها راحت از کنار این چیزها میگذریم. قدر دوستان و همشهریان و نزدیکانمان را زمانی میدانیم که دیگر دیر شده است. ما آدمها به خیال آنکه فعلا وقت هست، فرصت قدرشناسی را خیلی راحت از دست میدهیم.
از قدرت قدرشناسی بسیار گفتهاند. آدمی محتاج توجه هست و محبت. نیازمند آن است که یکی بیاید و از کاری که کرده حتی اگر وظیفهش بوده تشکر کند. خوشحال میشود اگر کاری را به سرانجام رسانده از او تعریف و تمجید شود. حتی به زبان. حتی به لبخندی. قدر یکدیگر را بدانیم. زندگی غیرقابل پیشبینیتر از آن است که ما خیال میکنیم. پیش از آنکه خیلی دیر شود مهربان بودن و محبت ورزیدن را شروع کنیم. از همین فردا. از همین امروز…